روایت برادری از برادری دیگر
به گزارش وبلاگ ایران، خبرنگاران - نسیم اسدپور، مصاحبه و جمع آوری مستندات مربوط به شهیدان، امر مهمی است که زمان ارزش آن را روزبه روز بالاتر می برد. سایه ناتمام، کتابی است که اهمیت این موضوع را بیش از پیش گوشزد می نماید.
آقاجون پقی زد زیر خنده و با چشم هایی از همواره گِردتَر گفت: حوزه؟! بعد چشم هایش را از ما گفت و رفت توی فکر.
خوب می دانستم خنده اش بیشتر از آنکه از روی تمسخر باشد، بوی تعجب می دهد. حق داشت، تصمیمِ عجیبی بود.
شاید اگر ما توی خانواده ای شبیه خانواده عمه فاطمه به جهان می آمدیم و یکی مثل عماد یا آن یکی پسرش که رفته بود توی این خط ها هم برادرمان بود، همه این توقع را از ما داشتند، اما حالا که فرهنگ زندگی اش را جمع نموده بود و دست شعله را گرفته بود و با خودش برده بود آمریکا و فرزین هم قرار بود به همین زودی ها برود پیششان، حرف از رفتن به حوزه و طلبه شدن عجیب به نظر می رسید.
این بخشی از کتاب سایه ناتمام است. کتابی که به روایت زندگی یک طلبه شهید با نام فرشید فرشته صنیعی پرداخته است. او که تحصیلات دبیرستانی خود را در دبیرستان البرز تهران گذرانده است برادری دو قلو با نام فرشاد دارد. سایه ناتمام در حقیقت روایتی است از زندگی یکی از این قل ها از زبان قل دیگر که به وسیله زینب پاشاپور به رشته تحریر درآمده است. این کتاب در 152صفحه از سوی انتشارات 27بعثت چاپ و روانه بازار نشر شد. زندگینامه شهید فرشته صنیعی سی و یکمین کتاب از مجموعه بیست و هفتی ها است که به وسیله این انتشارات منتشر شده است.
خاطرات برادر از قل خود و بعلاوه در دسترس بودن دست نوشته هایی از شهید باعث شده است تا نویسنده نیز با خلاقیت و ابتکار خود سبکی متفاوت برای روایت زندگی شهید فرشید فرشته صنیعی را انتخاب کند. به طوری که فصل های کوتاه به صورت یکی در میان کتاب از زبان خودِ شهید و برادرش فرشاد نوشته شده است. البته فصل هایی که از زبان شهید فرشید صنیعی است شامل دست نوشته های شهید و متنی است که خودِ نویسنده به آن اضافه نموده است.
کتاب، از خاطرات کودکی شهید و برادر قل آن شروع می گردد. میتوان اذعان داشت که متن در کل از روانی و مجذوب نمایندهیت خوبی برخوردار است، بنابراین مخاطب را با خود همراه می نماید.
در قسمتی از این فصول ابتدایی می خوانیم؛ مامان ظرف غذای آقاجون را داد دستمان و کلی سفارش به ناف من و فرشاد بست که توی راه یک و ری اش نکنیم تا نریزد. هر وقت این طوری چپ چپ نگاهمان می کرد ماست هایمان را کیسه می کردیم. دوباره آبگوشت داشتیم. مامان یک روز در میان درست می کرد تا نان های بیات خانه را تویش ترید کنیم و چیزی از برکت خدا دور نریزیم.
در بعضی قسمت ها خواننده دوست دارد تا حدی از عناصر داستانی بیشتری در کار استفاده گردد تا این که با نوشته ای روبه رو باشد که روایتی صرف از اتفاقات روزمره است. هر چند که شاید تا حدی این ذاتِ کتاب های زندگینامه داستانی است اما می توان از بعضی عناصر داستانی بیشتری نیز در این گونه کتاب ها استفاده کرد تا مجذوب نماینده تر هم باشند.
نویسنده فصول ابتدایی کار را با قدرت شروع می نماید اما برعکس در خاتمه کار این حس به مخاطب دست می دهد که روایت ها از قوت زیادی برخوردار نیست. البته شاید علتش نیز این است که راوی که برادر شهید است در برهه هایی از زندگی شهید که اتفاقا نیز برهه های مهمی بوده است در کنار شهید نبوده، به طور مثال جبهه رفتن های این دو برادر نوبتی بوده و وقتی یکی در جبهه حضور داشته دیگری مشغول تحصیل در حوزه بوده است.
در هر صورت کتاب هایی مانند سایه ناتمام به ما یادآوری می نمایند تا چه حد جمع آوری اسناد و خاطرات و مستندهای مربوط به شهدا و حتی آرشیو کردن آن ها مهم است. زیرا قطعا روزی یکی از همین خاطرات تبدیل به کتابی یا فیلمی می گردد مانند سایه ناتمام. به همین علت تا خانواده شهدا به خصوص پدران و مادران شهدا در قید حیات هستند و سایه شان بر سر جامعه وجود دارد باید قدر این حضور را دانست و حتی اگر مشکلاتی بر سر راه فراوری هم وجود دارد، نباید از جمع آوری مستندات و خاطرات غافل ماند.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران