سرزمین فورد: ویرانه ای صنعتی و مدرن در قلب آمازون
به گزارش وبلاگ ایران، در قلب جنگل آمازون ویرانه ای از زندگی مدرن وجود دارد. تلاشی که هیچ گاه به نتیجه نرسید و شکستی بزرگ را از زندگی مدرن و صنعتی در دل طبیعت برجای گذاشت.
مقاله مرتبط:
- راهنمای سفر مقرون به صرفه به برزیل
تصویر زیر مردانی نیمه برهنه را نشان می دهد که شاخ وبرگ جنگل فانا احاطه شان نموده نموده است، کلبه ای کاهگلی نیز در عقب تصویر به چشم می خورد. این عکس در جنگل های دورافتاده آمازون در برزیل گرفته شده است. سال 1943 است و اینان کارگران هنری فورد هستند. شش سال پیش تر از آن، کارخانه دار آمریکایی عملیاتی بزرگ را به راه انداخت تا از زیر یوق واردکنندگان کائوچو و لاستیک که صنعت او را تحت کنترل درآورده بودند خارج گردد. او منطقه ای در ساحل رود تاپایوس را انتخاب کرد، چندین و چند کارگر استخدام کرد و بخش های بزرگی از آمارزون را ویران نمود تا در آن کائوچو کشت کند. او قصد داشت اجتماعی آرمانی بنا نهد که دو هدف مجزا را در یک راستا محقق سازد؛ تجارت و تمدن. متأسفانه فورد تاجری بیش نبود. زمانی که این عکس گرفته شده بود رؤیای او دیگر از هم پاشیده بود.
هنری فورد درباره ی آرمان شهرش و این که چگونه باید باشد ایده هایی سفت و سخت داشت. او یک آمریکایی اصیل بود؛ غذای آمریکایی می خورد، در خانه های به سبک آمریکایی زندگی می کرد، در جلسات شعرخوانی شرکت می کرد و در مجالس رقصی که در آن آهنگ های انگلیسی اجرا می شد شرکت می جست. او نرم نرمک آغاز کرد به تحمیل این ایده ها در غذا و سبک زندگی مردمان بومی که برایش کار می کردند. این مردمان به این سبک زندگی عادت نداشتند. کسل کننده ترین قانونی که فورد برای کارگرانش وضع نموده بود ممنوعیت نوشیدنی و تنباکو و حتی تشکیل خانواده بود. از همین رو، ساکنین شهر صنعتی فورد گاه وبی گاه پنهانی به مکان هایی به نام سرزمین بی گناهی می رفتند و در آنجا نیازهای خود را برطرف می کردند.
همان گونه که در طول تاریخ دیده شده، فجایع قریب الوقوع ریشه در تکبر و خودبینی دارند. فورد از متخصصین بیزار بود. این تنفر سبب شد که همه چیز بر طبق نقشه ها و جزئیات شان پیش برود، بی آن که هیچ نظارت علمی و نهایتاً تجاری ای در خصوص آن بگردد. برنامه های فورد مضمحل شدند و آفت و دیگر بیماری ها آن را پژمردند. کارگران نیز که از فرهنگی بیگانه به ستوه آمده بودند، شورش کردند. امری که در نهایت به انقلابی ختم شد که ارتش برزیل در 1930 آن را سرکوب کرد. نتیجه آن که امروزه سرزمین فورد چشم اندازی ا ست پرت و رهاشده که انرژی انسانی و منابع بسیار طبیعی و اقتصادی در آن به هدر رفته، حتی اگر با نیتی خیر بوده باشد. نوه فورد، هنری فورد دوم، برای آن که این زمین را در 1945 به دولت برزیل بفروشد متحمل 20 میلیون دلار ضرر شد.
سرزمین فورد بنا بود مدت ها برجای بماند، از این رو تمام ملایمت ها و امکانات زندگی شهری مدرن در آمریکا را دارا بود. زمین گلف، بیمارستانی مجهز، نیروگاهی بزرگ و یک هتل. امروزه می توان این ساختمان های بتنی و ویران را دید که هنوز چون یادبودی از شکست برجای ایستاده اند و سوژه ای مجذوب کننده و زیبا برای عکاسی معاصرند.
فورد پس از این شکست، کوشش کرد شانس خود را در پایین رود آمازون امتحان کند، اما از آنجایی که این کوشش به جایی نرسید تمام پروژه با فراوری پلاستیک ترکیبی در 1945 به سرانجام رسید.
نکته ی عجیب در خصوص این حادثه ناگوار صنعتی این است که خالق آن، فورد، هیچ گاه از آن چه قرار بود مدل او از آرمان شهر باشد، تماشا هم نکرد و هیچ گاه هم این پروژه پلاستیکی برای ماشین های آمریکایی فورد، لاستیکی به ارمغان نیاورد.
منبع: کجارو